هیجده سال گذشت. نمیدونم چرا ولی برخلاف چیزی که معمولاً میگن ردشدن این هیجده سال اصلاً برای من شبیه یک چشم به هم زدن نبود. فکر میکنم تو این هیجده سال اندازه چند برابر سن خودم پیر شدم و صادقانه بگم اگه قرار باشه بقیهاش هم اینطوری بگذره فکر نکنم خیلی دَووم بیارم.
هیجده سالگی زمان مهمی تو تاریخ زندگی آدماست. هیجده سالگی حد نصاب سن قانونی تو اکثر حکومت هاست و تازه از این به بعده که ممکنه تو دنیای خارج از خونه قانوناً «آدم» حساب بشی. از این به بعد میتونی فیلمای +۱۸ سالی که قبلاً یواشکی نگاه میکردی راحتتر نگاه کنی. از این به بعد میتونی تو هر انتخاباتی که برگزار بشه رأی بدی و به خیال خودت در تعیین سرنوشت مملکت تأثیر بذاری. از این بعد میتونی تو امتحان گرفتن گواهینامه رانندگی ثبت نام کنی و... حتی اگه عرضه داشته باشی میتونی از خانوادت مستقل بشی و زندگی خودت رو جدای از دیگران پیش ببری.
معمولاٌ اگه از این پیرپاتالهایی که میخوان خودشونو جَوون نشون بدن بپرسین:«چند سالته؟» میگن:«هیجده سالمه!» و لابد به خیال این آدما ما باید آدمای خیلی خوشبختی باشیم که همین الان واقعاً هیجده سالمونه. تازه نوگل جوانی شکفته و چقدر تو زندگی حال میکنیم که کل زندگی ما در «خور و خواب و خشم و شهوت» میگذره؛ نه غم زن و بچه داریم نه بار هیچ زندگی رو دوشمونه٬ آزاد و وِل تو دنیا میچرخیم و هرچی عشقمون کشید انجام میدیم و «گل در بر و می در کف و معشوق به کام است» دور دورِ خوشخوشان ماست و کو تا وقت شکستگی و رنج و درد! هیجده سالگی آرزوی از دست رفته خیلی هاست. ما هم هیجده ساله شدیم٬ خیر سر پدرها و مادرهامون!
به هر حال هنوز هم نمیدونم وقتی هیجده سالت تمام شده و وارد نوزده سالگی شدی اگه یکی ازت پرسید:«چند سالته؟» چی باید بگی؟! اگه بگی نوزده سالته که در واقع نوزده سالت تموم نشده و اگه بگی هیجده سالته که پس تکلیف اون چند روز اضافهت چی میشه؟ تکلیف بقیه این عمر چی میشه؟
من واقعاً چند سالمه؟