رادیکال آزاد

رادیکال آزاد

ختم کلام فلسفه بافی مکن حکیم!
اهلی نکرده منطق اهل زمانه ام

وحشی ترم از آنکه گذارد به اسم نظم
عقل معاش زیر بغل هندوانه ام

منت خدای را که تهیدست نیستم
دست پُریست مانده ز غم زیر چانه ام...

عکس: رادیکال آزاد اتم اکسیژن

  • ۰
  • ۰

سه چهار ماه آخر منتهی به کنکور برای هر داوطلب کنکور اهمیت خاصی دارد. شاید بتوان در قیاسی تاریخی این سه چهار ماه را با سه چهار قرن اخیر در تاریخ دنیا مقایسه کرد.

  • علیرضا ار
  • ۰
  • ۰

آن روزمدرسه دیرشده بود ومن بیم آن داشتم که مورد عتاب معلم واقع گردم. علی الخصوص که معلم گفته بود درس دستورزبان خواهد پرسید و من حتی یک کلمه ازآن درس نیاموخته بودم.

  • علیرضا ار
  • ۰
  • ۰

آرشیو زندگی من


  • علیرضا ار
  • ۰
  • ۰

دوازده سال بردگی

 

هرچند دیر...اما بالاخره تمام شد.

  • علیرضا ار
  • ۰
  • ۰

۱—این جمله منسوب به فئودور داستایِوسکی نویسنده معروف روس است:«اگر خدایی وجود نداشته باشد آنگاه همه چیز مجاز می‌شود.»


۲—اسلاوُی ژیژک(Slavoj Žižek) فیلسوف مشهور اهل اسوونی در جایی (01:30:21) از مستند «ژیژک و ایدئولوژی پنهان در سینمای هالیوود» درباره این جمله نقل شده از داستایوسکی می‌گوید:«این جمله به سادگی اشتباه است. حتی نگاهی مختصر به تنگناها و اوضاع نامساعد امروز ما به روشنی این را می‌گوید که اگر خدا وجود داشته باشد٬ آنگاه همه چیز مجاز است(و نه برعکس). خصوصاً برای آنهایی که نه تنها به خدا باور دارند بلکه خود را همچون ابزار و وسیله اعمال مستقیم فرامین الهی می‌پندارند.» او البته گستره این موضوع را محدود به بنیادگرایان مذهبی نمی‌داند و معتقد است:«هر شکلی از توتالیتاریسم و دیکتاتوری نیز این گونه عمل می‌کند. حتی اگر به عنوان آتئیست ارائه شود یا خود را ارائه کند. مثلاً استالینیسم.»

  • علیرضا ار
  • ۰
  • ۰

ؤال امتحان ترم اول جامعه‌شناسی دوازدهم:

شما برای اینکه در گشودن مرزهای دانش علمی به روی جهانیان مشارکت داشته باشیم چه پیشنهاداتی دارید؟

  • علیرضا ار
  • ۰
  • ۰

وقتی به پست هایی که تا الان در این وبلاگ نوشته‌ام نگاه می کنم به دو نوع پست با دو شیوه نگارش متفاوت می بینم:


۱—پست های به زبان گفتاری

۲—پست های به زبان نوشتاری


  • علیرضا ار
  • ۰
  • ۰

معلم جغرافی

—دماغش شکسته امروز نمیاد!😂😂😂

معلم جغرافی ما آدم جالبی نیست. از اولین جلسه ای که کلاس ما اومد (دو سال قبل) با من رابطه خوبی نداشته و منم واقعاً ازش خوشم نمیاد. نمیدونم چرا ولی تک‌تک حرکاتش برای من یجورایی حال به هم زن بود و تابحال هم خیلی تفاوتی نکرده.

  • علیرضا ار
  • ۰
  • ۰

 

هیجده سال گذشت. نمی‌دونم چرا ولی برخلاف چیزی که معمولاً می‌گن ردشدن این هیجده سال اصلاً برای من شبیه یک چشم به هم زدن نبود. فکر می‌کنم تو این هیجده سال اندازه چند برابر سن خودم پیر شدم و صادقانه بگم اگه قرار باشه بقیه‌اش هم اینطوری بگذره فکر نکنم خیلی دَووم بیارم.

  • علیرضا ار
  • ۰
  • ۰

برای این وبلاگ


از آخرین مطلبی که تو این وبلاگ نوشتم حدود دو ماه می‌گذره. دو ماه ننوشتن برای هر وبلاگی معنی جز مرگ نداره. دو ماهی که توش اتفاقات زیادی برام افتاده٬ اما هیچکدوم بهانه‌ای برای ننوشتن نیستن.

شاید از اولش هم می‌دونستم من آدم مناسبی برای وبلاگ نوشتن نیستم. من تقریباً هیچوقت نمی‌تونم یه کار جدی رو به طور مستمر و دائمی بدون اینکه زور بالای سرم باشه انجام بدم. باید اعتراف کنم من یه آدم بی‌نظم از زیر کار دررو اَم؛ اما این وبلاگو با امید و اشتیاق زیادی ساختم. بعد از این به خودم و خواننده های احتمالی این وبلاگ تعهّد می‌دم هر ماه حداقل یکی دو تا پست تو این وبلاگ گذاشته بشه.

خوشحال میشم دنبالم کنید.

  • علیرضا ار