علی شریعتی از تاثیر گذارترین چهره های تاریخ معاصر ایران است. او با سخنرانی های زیبا و سنتز عجیبی که از ترکیب سوسیالیسم با میراث تاریخی تشیع و میراث عرفانی ایران ایجاد کرد اندیشه ای را به وجود آورد که تاثیر به سزایی در پدید آمدن انقلاب ۵۷ داشت...
علی شریعتی از تاثیر گذارترین چهره های تاریخ معاصر ایران است. او با سخنرانی های زیبا و سنتز عجیبی که از ترکیب سوسیالیسم با میراث تاریخی تشیع و میراث عرفانی ایران ایجاد کرد اندیشه ای را به وجود آورد که تاثیر به سزایی در پدید آمدن انقلاب ۵۷ داشت...
تلقی در میان عموم مردم و سیاستمداران پوپولیست ایرانی وجود دارد که ثروت به اندازه کافی در ایران وجود دارد و مشکل اقتصاد ایران مدیریت است. در سایهسار چنین دیدگاهی است که تقریباً تمام مناقشات سیاسی-اقتصادی تاریخ معاصر ایران حول محور مسئله توزیع (و نه تولید) شکل گرفته اند. در چنین تفکری است که پولدار شدن ثروتمندان به قیمت فقیرتر شدن دیگران اتفاق میافتد. با چنین تلقی حتی میتوان علت کل گرانی ها را به احتکار کالا توسط عرضهکنندگان یا هجوم مردم برای تهیه کالا(نه کاهش ارزش پول) ربط داد. با چنین تفکری است که میتوان کل داستان علم اقتصاد و قانون عرضه و قانون تقاضا و... را به ریشخند گرفت تا جا را برای نظارت دولت بر قیمتها یا عرضه مسقیم و رانتی کالا و ارز دولتی در بازار هموار کرد.
این تلقی در شرایطی شکل گرفته که سهم gdp ایران از اقتصاد جهان نیم درصد بوده است و سهم جمعیت ایران ۸۳ میلیونی ایران از جمعیت جهان یک درصد است. به عبارت دیگر اگر کیک اقتصاد جهان را برحسب جمعیت هر کشور تقسیم کنیم سهم هر ایرانی در حال حاضر نصف آن چیزی است که باید باشد. این حقیقت در کنار رشد اقتصادی منفی کشور در چند سال اخیر و پیشبینی رشد اقتصادی صفر درصد برای امسال توسط برخی اقتصاددانان نکتهای مهم را به ما یادآوری میکنند و آن اینکه مهمترین مسئله اقتصاد ایران در شرایط فعلی "رشد اقتصادی پایدار" است نه "نابرابری در توزیع".
در چنین شرایطی مطرح کردن مسائلی همچون عدالت(بخوانید برابری)، شکاف طبقاتی، توزیع نابرابر ثروت، مالیات گیری از دهک های بالاتر و... به عنوان راه حل توسط برخی جریانات سیاسی آدرس غلطی است که جز تکرار چرخه ناکامی های گذشته و دست و پازدن در باتلاق عدالت اجتماعی در کشور نتیجه ای نخواهد داشت.
چند نمونه از گزاره های نشانگر اعتقاد به افسانه ایران ثروتمند از گذشته تا امروز:
* سرمایهداران عامل بدبختی ما هستند چون ارزش افزوده تولیدشده توسط کارگران را به نفع خود مصادره میکنند.
* استعمارگران عامل بدبختی ما هستند چون با چپاول و خرید ارزان اموال و ثروت های ملی ما را از منابع سرشار کشور محروم میکنند.
* شاه و اطرافیانش عامل بدبختی ما هستند چون پول فراوان نفت را در میان خود تقسیم میکنند.
* جای شاه و اطرافیانش آخوندها یا نهادهای مذهبی را قرار دهید.
* مسئولان از طبقه مرفه عامل بدبختی ما هستند چون وضعیت فقرا را درست درک نمیکنند.
* نئولیبرال ها عامل بدبختی ما هستند چون از توزیع مجدد ثروت توسط دولت جلوگیری میکنند.
* جای برچسب نئولیبرال، برچسب هایی همچون غیرانقلابی یا غربزده بگذارید.
و...
حوالی ساعت ۷ بعد از ظهر بود کنجکاو بودم ببینم چند ساعت تا لحظه تحویل سال باقی مانده. "ساعت ۷ و ۳۰ دقیقه و ۳۰ ثانیه". لحظهای به خودم آمدم و از ترس به خودم لرزیدم. فقط نیم ساعت به تحویل سال مانده و تو ماندهای و سیل این همه کار باقی مانده و ناتمام که روی هم انباشته میشوند. یک آن به خودم آمدم و تاریخ نوشته شده کنار ساعت را خواندم: روز یکم فروردین ۱۳۹۹. نفس راحتی کشیدم. ساعت هفت صبح فردا سال تحویل میشود نه هفت بعد از ظهر امروز. نمیدانم چرا دیگر آن اضطراب قبل را نداشتم. چه تفاوتی به حال من میکند؟ چه هفت صبح فردا چه هفت بعد از ظهر امروز...درنهایت من میمانم و سیل این همه کار باقیمانده و ناتمام که روی هم انباشته میشوند.
۱۱۳ سال از زمان تشکیل اولین مجلس شورای ملی در ایران میگذرد. در تمام این ۱۱۳ سال کم و بیش مجلس در ایران جز مواقعی استثنایی نقشی قدرتمندتر کارامدتر یا مفیدتر از مجلس فعلی ما نداشته است. به عقیده من ۱۱۳ سال به اندازه کافی طولانی است تا بیفایدگی و ناکارامدی و اضافی بودن نهادی به نام پارلمان را در ساختار قدرت ایران به اثبات رسانده باشد. علل اصلی این ناکارامدی:
فقدان حاکمیت قانون در کشور
عدم شکلگیری فرهنگ دموکراسی و تحزب
عدم وجود تشکیلات اداری کارامد در ایران
و به عبارت دقیقتر عدم شکلگیری دولت به معنای واقعی و مدرن کلمه در ایران است
وقتی حکومت قانونی وجود ندارد چه فرقی میکند چه کسی قانونگذار باشد؟ مجلس در ایران بنگاه بزرگی برای تقسیم رانت مابین ۲۹۰ نفر حال چه این ۲۹۰ نفر نماینده واقعی مردم باشند چه نباشند.
اما درباره تحریم انتخابات:
بهتر است کمی واقعی تر به فضا نگاه کنیم. چند جنبش ملی و موفق در طول تاریخ معاصر ایران وجود دارد که این دومیش باشد:
مشروطه؟
نهضت ملی شدن نفت؟
انقلاب ۵۷؟
اصلاحات ۷۶؟
جنبش سبز ۸۸؟
براندازی جمهوری اسلامی؟!
تحریمکنندگان هیچ جایگزین مناسبی برای جمهوری اسلامی ندارند. اکثر کسانی که امروز دم از تحریم انتخابات میزنند همان هایی هستند که سال ۹۶ به روحانی رای دادند. کسانی که چهل سال است «همیشه در صحنه»های مختلف حضور داشتهاند و امروز از خواب غفلت چهل ساله بیدار شدهاند! کسانی که چهل سال است فریب امثال روحانی و جمهوری اسلامی را میخورند چه تضمینی وجود دارد فردای براندازی فریب امثال رضا پهلوی، چپ های ماریجوانایی، تجزیهطلبان و دیگر پوپولیست های احتمالی را نخورند؟
پ.ن: برای جلوگیری از سوءاستفاده از برگه رایم روی آن مینویسم "نه به برگزاری انتخابات در ایران"
دکتر رمضانعلی مروی استاد درس اصول مبانی اقتصاد اسلامی این ترم ماست. از سوابق و تحصیلات ایشان اینگونه برمیآید که فردی نسبتاً آزاداندیش و بهروز باشند. در جلسه اول کلاس ایشان شروع به مطرح کردن سوالات زیر در رابطه با اقتصاد اسلامی کردند تا بازخورد بگیرند و بر طبق آن روش تدریس خود را در این ترم انتخاب کنند:
۱— آیا اگر این درس اختیاری بود کماکان آنرا میگرفتید؟ چرا؟
خیر زیرا معتقدم علمی به نام اقتصاد اسلامی وجود ندارد و بالاجبار و به علت نفوذ ایدئولوژی در ساختار علمی کشور ما در چارت آموزشی ما گنجانده شده است.
۲— به نظر شما آیا اقتصاد اسلامی وجود دارد؟ اگر جوابتان بله یا خیر است دلیل را بنویسید.
علمی به نام اقتصاد اسلامی وجود ندارد زیرا علم ویژگی جهانشمولی دارد اگر علم اقتصاد اسلامی وجود داشت امروز باید در دانشگده های معتبر اقتصاد دنیا تدریس میشد. به نظر من علم اقتصاد اسلامی بیشتر وسیلهای برای ارتقای اساتید و مدعیان آن در ساختار فاسد علمی و آموزشی کشور ماست تا یک علم. چند مسئله علمی وجود دارد که سایر شاخههای علم اقتصاد توانایی پاسخگویی به آنرا نداشته باشند و علمی به نام اقتصاد اسلامی توانایی پاسخگویی به آنرا داشته باشد؟
۳— انتظار دارید چه مطالبی در این کلاس به شما تدریس شود؟
بستگی به بینش استاد دارد میشود همان حرفهای همیشگی و کلیشهای درباب احکام اقتصادی اسلام و نقد نظام سرمایهداری و سوسیالیسم را تدریس کرد یا با مطالعه تکست های کسانی که ادعای اقتصاد اسلامی دارند به ارزیابی انتقادی آنها پرداخت.
۴— چقدر این کلاس برای شما جدی است و تصمیم به وقت گذاشتن برای آن دارید؟
بستگی به روش استاد دارد. اگر به روش کلیشهای پیش برویم بسیار کم و اگر به روش دوم پیش برویم ۳ یا ۴ ساعت در هفته.
حوادث روزهای اخیر برای تمام ما ایرانیان با هر نقش و هویتی که در جامعه داریم یک پیامد مشترک داشته است و آن "حال بد" ما یا حتی "نفرت" از خود، کشور، حاکمان و یا حتی مردم و اطرافیانمان بوده است. منکر این نیستم که من هم از این پیامدها تاثیر پذیرفتهام اما ذکر نکاتی که رسانه ها معمولاً به آنها نمیپردازند در این موقعیت زمانی و برای تسلی دادن به خاطر افسرده ما ایرانیان خالی از لطف نیست:
۱— ما تقریباً در بهترین وضعیت خود در طول تاریخ قرار داریم. حداقل در یکی از بهترین های آن. نباید فراموش کرد که در کشوری زندگی میکنیم که تنها صدسال پیش بر اثر قحطی بزرگ جنگ جهانی اول یک سوم جمعیت مملکت تلف شدند. در کشوری زندگی میکنیم که کمتر دورهای را در طول تاریخش دیده که سی سال متمادی در آن بدون جنگ داخلی و اشغال خارجی طی شده باشد. یک هزارم رنجی که نیاکان ما ۸۰۰ سال پیش در مواجهه با حمله مغول دیدهاند برای ما قابل تصور هم نیست. لحظهای خود را به جای نیکانتان بگذارید: یک قوم وحشی از ناکجاآباد ناگهان به مملکت هجوم میآورند و ۵۰٪ جمعیت کشور را از دم تیغ میگذرانند و بعد از این همه وحشیگری چند صد سال هم بر کشور مسلط میمانند. چه باید بکنید؟
۲— ما نسبت به خودمان بهترین هستیم چیزی که خیلی کشورها نیستند. اما مشکل از جایی شروع میشود که ما نسبت به دیگران مقایسه میشویم. ما رتبه ۹۸ را در شاخص gdp سرانه در جهان داریم حال آنکه همین مقدار از سرانه gdp (حدود ۵۰۰۰ دلار) در تمام تاریخ قبل از ۵۰ یا ۶۰ سال اخیر قابل تصور هم نبود. ما خوششانس هستیم که در این برهه از تاریخ ایران زندگی میکنیم اما اغلب ما احساس رضایت از زندگی خود نداریم. چرا؟ توقعات ما بالا رفته است. این اتفاق، اتفاق بدی نیست اما به شرطی که به همان میزان که توقعات ما برای داشتن رفاه اجتماعی بالاست، تلاش ما هم برای رشد اجتماعی و فردی ما بالا باشد. آیا ما بیش از گذاشتگانمان تلاش میکنیم که انتظار رفاهی بالاتر از آنان برای خود هستیم؟ مسئولیت اصلی سعادت یا شقاوت هر ملتی برعهده تکتک آحاد همان ملت است. ریزهخوری از سفره دیگر ملتها را که همه بلدند!
۳— نکته مهمی که نباید در هیاهوی رسانهای این روزها فراموش کرد منفیبافی همیشگی ذهن ماست. ذهن ما همیشه تمایل بیشتری به شنیدن اخبار منفی دارد اما تجربه ثابت کرده که در هر موقعیت بدی همواره احتمال وقوع وضعیت بدتری در زندگی فردی و اجتماعی ما وجود دارد. خصوصاً در کشوری مانند ایران که اتفاقاً پیشبینی های منفی هربار صحیحتر از بار قبلی از آب در میآیند. زندگی در ایران همواره سخت بودهاست. باید باور کنیم شادی در درون انسانهاست. منظورم آن نوع صوفیگری های انزواگرایانهای که در تاریخمان هم مدتها حضور جدی داشته نیست بلکه منظورم بیشتر چیزی شبیه آنچه محسن نامجو در اینجا میگوید است.
۴— از یاد نبریم ایران فقط آنچه "امروز" در اخبار و رسانه ها بازتاب داده میشود نیست. در کنار تمام فجایعی که اینروزها درباره ایران گزارش میشود نباید زیبایی های تاریخی و فرهنگی این مملکت را از یاد برد. هویت ایران پیش از همه این اخبار فاجعهآمیز شاهنامه فردوسی است. ایران حافظ است. ایران سعدی است. ایران مولوی است. ایران هویتی فرهنگی است که قدمت آن به بلندای تاریخ نخستین تمدنهای بشری در جهان است و تا همین امروز جاری و ساری باقی مانده است. باید در ایران مانده باشیم و جانمان در فرهنگ این آب و خاک ریشه دوانده باشد تا در گذر تندبادها به این راحتی ها از جا کنده نشویم.
۵— هزینه ای که کشور ما در تاریخ معاصر خود در حال پرداختن آن است آنقدرها هم بیهوده نیست ایران چهارراه تمدنها بوده و زندگی در ایران آنگونه که نوشتم هیچگاه آنقدرها آسان نبودهاست. فارغ از این مورد ما هزینه عقبماندگی تاریخی خود نسبت غرب را پرداخت میکنیم. سیر تاریخی توسعه ما حدود صد سال است که آغاز شده درست است که ملتهایی نسبتاً شبیه به ما اما با عملکردی بهتر وجود دارند اما بدتر از ماها هم کم نیستند. سوال اینجاست که آیا نفرت از وطن بوده که آنان را در حرکت به سوی توسعه یاری کرده است یا ستیز و دشمنی با آن؟
تا زبرِ خاکی ای درخت برومند
مگسل از این آب و خاک رشته پیوند
مادر توست این وطن که در طلبش خصم
نار تطاول به خاندان تو افکند
هیچت اگر دانش است و غیرت و ناموس
مادر خود را به دست دشمن مپسند
تاش نبرده اسیر و نیست بر او چیر
بشکن از او یال و برز و بگسل از این بند
ورنه چون ناموس رفت، نام نماند
خانه نماند چو خانواده پراکند
خانه چو بر باد رفت، خانهخدا را
خانه نمانَد به ده، به جان تو سوگند...
ادیبالممالک فرهانی
حدود یک سال و چند ماه قبل در همین وبلاگ نوشتم: «من برای محاسبه «مشتق تابع (Y=2cos²(π/6—π/4 هنگامی که X=π/6 باشد.» آفریده نشدم.» بعد از یک سال امروز مبحث مشتق در کلاس ریاضیات پیش دانشگاهی برای ما در رشته اقتصاد تدریس شد. در این فاصله یکساله اتفاقات عجیبی برای من رخداد که من بعد از این مدت دوباره به مشتق رسیدم. مسیری که امروز مرا به مشتق رسانده برخلاف مسیر قبلی انتخاب خودم است و این شاید مهمترین دستاوردی باشد که در یک سال اخیر بدست آوردهام. حتی اگر کل پروسه تغییر رشته من و رنج هایی بخاطر آن تحمل کردم بیفایده بوده همین یک دستاورد کافیست که من از انتخاب خودم راضی باشم. از هیچ کاری در زندگیام به اندازه تغییر رشته ام احساس رضایت ندارم چون اگر تغییر رشته نمیدادم اصلاً به اقتصاد علاقهمند نمیشدم. به امید اینکه خودمان مشتق خودمان را انتخاب کنیم.
بالاخره بعد از حدود ۶ ماه مطلبی در وبلاگ نوشتم. قبلاً قول داده بودم هر ماه حداقل یک مطلب در این وبلاگ منتشر شود. شاید تعجب کنید اما حدود ۲۰۰ تا مطلب نیمهکاره برای وبلاگ در دفترچه یادداشت مجازیام دارم که همچنان منتظرند کامل شوند و پست بشوند. هیچ بهانهای این کارهای احمقانه مرا توجیه نمیکند پس کاری به جز عذر خواهی از خودم و مخاطبان احتمالی این وبلاگ نمیتوانم بکنم. همین.
این متن را مدتی قبل از اینکه برای ثبت نام رشته اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی مراجعه کنم مینویسم. زمانی که از آزمون سمپاد قبول شده بودم عدهای را میدیدم که با شوق و ذوق وصفناشدنی تصور میکردند ۶ سال دیگر در را در بهشت زندگی خواهند کرد و اساساً بهخاطر همین وعدهها بوده که درس خوانده بودند اما من بخاطر سابقه حضور برادرم در سمپاد میدانستم چیزی که در انتظار ماست نهایتاً چیز دندانگیری نخواهد بود و گذر زمان هم نشان داد که حق با من بود. هنگامی که میخواستم تغییر رشته بدهم هم چیزهایی درباره وضعیت محل تحصیل آیندهام نوشتم و همینجا منتشر کردم که طبق تجربه شخصیم اغلب آنها درست از آب درآمدند. حالا براساس چیزهایی که شنیدم و احساسی که دارم میخواهم پیشبینی هایی درباره آنچه در دانشگاه خواهم دید بنویسم تا بعدها ارزیابیشان کنم:
۱— آنچه خواهیم دید عبارت است از سکسیسم و بیسوادی. بیش از پنجاه درصد دانشجویان (بخصوص دخترها و کسانی که از رشته های غیر انسانی آمدهاند) هدفی جز کسب شأن اجتماعی و کورکردن چشم فلان کس و بهمان کس یا تخلیه عقدههای جنسی در دانشگاه ندارند و چون رتبهشان به پزشکی و حقوق و روانشناسی و مدیریت مالی یا رشته های تاپ مهندسی نرسیده راهی رشتههای دیگر مثلاً اقتصاد شدهاند. البته در تهران بودن دانشگاه هم نقش مهمی در ورود حضرات مستطاب به اقتصاد علامه طباطبایی دارد. به این ترتیب تصور میکنم همکلاسی های دوره دانشگاه صرفاً نسخه مدرنتر و البته مبتذلتر همکلاسیهای سال آخر دبیرستان باشند نه چیزی بیشتر.
۲— ریاضیها و تجربیها به خاطر توانیشان در حل مسائل ریاضی به انسانیها فخرفروشی خواهند کرد. اتفاقاً به همین دلیل هم ظرفیت ورودی اقتصاد از رشته انسانی را در تمام دانشگاه ها کاهش دادند و ورودی از ریاضی را افزایش. باید از همین الان به فکر تقویت پایه ریاضیم باشم تا در آینده به مشکل نخورم.
۳— در هر رشتهای طبیعتاً عده قلیلی اهل دانش باید حضور داشتهباشند تا جور بیسوادی عده کثیری شبهدانشجو را بکشند. به شخصه سعی خواهم کرد یکی از اینها باشم و هرچه میتوانم این افراد اقلیت را در دانشگاه پیدا کنم و بیاموزم و بیاموزانم. امیدوارم بین اساتید هم افراد اهل دانش واقعی را بتوانم پیدا کنم. هرچند تصور میکنم پیداکردن اساتید اهل علم بهاندازه پیداکردن دانشجویان اهل علم سخت باشد.
۴— وضعیت سیاسی و اقتصادی جامعه به سویی میرود که دوگانه سیاسی برانداز-مدافع نظام در جامعه تقویت شود. در این شرایط شخصاً قائل به وجود هیچ دوگانهای در جامعه و میان سیاستمداران نیستم و به معتقدم اعمال و سیاستهای تکتک سیاستمداران و افراد را باید به صورت جزئی بررسی و نقد کرد. فعالیّت سیاسی دومین اولویت من در دانشگاه بعد از کسب دانش خواهد بود. در این مسیر اگر عضویت در تشکلی به فعالیّت های من کمکی بکند یقیناً از عضویّت در آن امتناع نمیکنم. در میان اساتید هم اگر کسی سابقه اجرایی داشته باشد قطعاً تیغ نقد من دربرابر این افراد برّان خواهد بود.
پ.ن: بخشهایی از متن که درباره خودم نوشتهام آرمان و آرزوهایی هستند که تمام سعیم را برای تحققشان به کار خواهم برد و از این منظر مقداری با پیشبینی هایی که درباره دیگران انجام دادهام متفاوت اند. به امید آنکه کامیاب باشم.